تاریخچه «گرامافون» و «صفحه موسیقی» در ایران
گرامافون از زمان اختراعش در سال 1877 میلادی که با نام «فونوگراف» به بازار آمد، تا سر در آوردنش از ایران و رواج آن، سه دور? مشخص را طی کرده است.
اول، دورهای که مربوط به اواخر عهد ناصری است. در این دوران، دستگاه فونوگراف را «حافظ الصوت» و «حبس الصوت» گفته و نوشتهاند. در این دوره، صدای ساز و آواز کسانی چون «برادران فراهانی»، «سماع حضور» و «نایبالدوله» ضبط و شنیده شده.
دور? دوم از سال 1323 قمری شروع میشود که دوران حکومت «مظفرالدین شاه قاجار» است. در آن سال، شرکتی با نام «شرکت گرامافون و ماشین تحریر، با مسولیت محدود» که مدیریتش را شخصی بهنام «ماکسیم پیک» بهعهده داشته، در ایران شروع به فعالیت میکند. «ماکسیم پیک» که از قرار با زیر و بم ساختار حکومت، و هنجارهای جامع? ایرانی آشنایی داشته در اولین قدم، پنج صحفه از صدای شاه و وزیران طراز اول، و افراد دربار ضبط میکند که از آنها سه صفحه (صدای مظفرالدینشاه، اتابک اعظم و وزیر امور خارجه)، باقی مانده است.
دوران سوم، مربوط به عهد پهلوی اول میشود که بیشتر، ضبط موسیقی بر روی صفحات، و به شکل دو روی صفحه، شروع و رایج شد.
در سابقه و تاریخچ? ورود دستگاه گرامافون به ایران، در جلد سوم از «تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم»، نوشت? ارزشمند «جعفر شهری»، که بیشتر به زندگی و کسب و کار مردم تهران در آن دوران پرداخته، میخوانیم:
گرامافونسازی یعنی تعمیر گرامافون، و این کار را در ابتدا ساعتسازها که با دنده و پیچ و فنر سر و کار داشتند، اختیار نمودند. کمکم به دیگران رسیده، تعمیرکاران چرخ خیاطی نیز در سطح دانش و عملی که فقط بتوانند آنرا روغنکاری و بعضی قسمتهایش را باز و بسته و شکستگی فنرش را وصله و تعمیر کنند، بهدان دست یازیدند.
گرامافون، از زمان مظفرالدینشاه به ایران راه پیدا کرد، و اول صدائی که در گرامافون ضبط و شنیده شده، صدای «مظفرالدینشاه قاجار» بود. اولین دستگاه گرامافونی که به ایران آوردند، در جلو قهوهخانهای در شرق میدان «شمسالعماره» بهصدا درآمد. غرض از انتخاب آن محل برای عرض? آن، یکی این بود که مرکز شهر بود و همه جور آدم از آنجا تردد میکردند، و دیگر اینکه مقابل در «ارک دولتی» و «شمس العماره» بود و محل رفت و آمد وزرا و بزرگان و رجال، که صدای آن را شنیده، بلکه به صرافت خرید آن بیفتند. مهندسی هم از طرف کمپانی سازند? گرامافون پای دستگاه ایستاده بود و کارش این بود که سوزن، روی صفحه بگذارد و بردارد و سوزن یا صفحه را عوض کند و با ادا و اطوارهایی مردم را بهسوی خود بکشد.
«جعفر شهری» مینویسد: «صدای گرامافون اما طولی نکشید که باعث سروصدا و بلواها شد. اجامر توسط مخالفان برآشفتند و آنرا همان خر دجال گمان آوردند که از هر موی بدن خرش یک صدا درمیآید و مردم را بهسوی خود کشیده، به جهنم میبرد. اما این معارضه چندان نتوانست پائیده، شوق مردم، بر منع چربیده، دستگاه به کار افتاده، خاصه که صدای آوازخوانهایشان هم از آن بهگوش میرسید.»
در این وقت کمپانی مصلحت دید دستگاه را به قهوهچی هدیه کند. پس به مهندس خود دستور داد تا طرز کار آن را، از سوزن عوض کردن و کوک کردن و تعویض صفحه به قهوهچی بیاموزد، تا دیگران از قهوهچی بیاموزند.
ولی بهقول «جعفر شهری»: «تا زمانی که آقا مهندس «دجال» بالا سر دستگاه بود، از آن «خر»! صدایی بلند میشد و درمیآمد، همین که به دست قهوهچی و این و آن افتاد، گرچه «دجال» آن برداشته شد، ولی دستگاه هم نامنظم و بدکار شد. گاهی صدای آن «زیل» [زیر] و تند یود، همانند صدای سوت سوتکچی خیمهشببازی، و زمانی کند شده، صدایی مانند صدای گاو از آن بیرون آمده، ادای هر کلمهاش لحظهها طول میکشید.
از آنجا که پس از رفتن مامور،خواسته بودند سر از کار دستگاه درآورده، جن و شیاطین آنرا که به ایشان تلقین شده بود، دیدار کنند، پس خواه ناخواه انگولکی هم کرده، تنظیمش را بههم زده، پس از شکستگی فنر که در اثر زیاد و بیاندازه پیچاندن دست? کوک پیدا شده بود، بیش از نصف صفحه کار نکرده، تا دقیق? اول صدایش تند و زیر، و از آن به بعد، همان صدای کلفت گاوی، و از کار باز میایستاد. . .»
با استقبال مردم از گرامافون، و با علاقهای که برای شنیدن حتی این صدای ناموزون و نامیزان نشان میدادند، کمپانی در صدد وارد کردن دستگاههای بهتر و پیشرفتهتر برآمد، تا آنجا که توانست گرامافون «هیز ماسترز ویس» [His Masters Voice] و یا آنچنان که مردم کوچه و بازار مینامیدند «سگنشان» را در دو نوع بوقی و کیفی، وارد بازار کند.
همراه با ورود گرامافونهای جدید تصنیفهای تازه هم ساخته شد و مردم برای اولین بار صدای آوازهخوانهایی که آن زمان فقط نامی از آنها بهگوششان خورده بود را شنیدند.
در این دوره دو تصنیف بیشترین یاد را در حافظهها از آن خود کرد. یکی تصنیف «در ملک ایران»، با مطلع: (در ملک ایران ـ وین مهد شیران ـ تا چند و تا کی ـ افتان و خیزان ـ داد از جهالت ای خدا ـ که قدر خود ندانیم ـ در زندگانی چرا شبیه مردگانیم).
و دیگری تصنیف «عروس گل»، با مطلع: (عروس گل از باد صبا، شده در چمن چهرهگشا ـ الا ای صنم بهر خدا ـ ز پیچه زدن حذر کن. ـ دیده کسی هرگز بود شمس و قمر در حجاب؟ ـ دیده کسی هرگز بود قرص قمر در نقاب؟ ـ الا ای صنم بهر خدا، ز پیچه زدن حذر کن).
اشعار هر دو تصنیف از سرودههای «ملکالشعرای بهار»، که در همان زمان نیز از شهرت و اعتباری خاص در نزد مردم و اهل ادب برخوردار بود، و صفح? آن توسط کمپانی «پولیفون» تولید و به بازار آمده بود. نمایندگی کمپانی صفحه پرکنی «پولیفون» در ایران را شخصی بهنام «عزرا میرحکاک» عهدهدار بود.
دکتر «هدایت نیرسینا» در خاطرات خود از «ملکالشعرای بهار» مینویسد:
«شوری که این دو تصنیف در دلها افکنده بود، همه شرکتهای صفحهسازی را به تکاپو و کوشش درآورد که بیشتر تصنیفهای خود را از «ملکالشعرای بهار» بهدست آورند. در این میان کمپانی «کلمبیا» در رقابت از همه پیشی گرفت و به اصطلاح رکورد را در این فعالیت شکست.
نمایند? شرکت «کلمبیا» در ایران «موسی ارسطو زاده» بود که شخصی شایسته، مودب، خونگرم و مدبر بود. او در پذیرایی از نمایندگان آواز و ساز و سخن محبوبیتی بهدست آورد، و چون شهرت و درخشندگی «بهار» در عالم سیاست، فرهنگ، و همچنین مقام ترانهسرایی یا به اصطلاح آنروزها، تصنیفسازی او سراسر ایران را فرا گرفته بود، و با توجه به اینکه در سرمایهگذاری و مصرف پول کافی دستش نمیلرزید، پیش از آنکه نمایند? کمپانی انگلیسی «هیز مسترز ویس» [محمود ایمن]، و نمایند? شرکت «پدافون» [آقای مبین]، محضر «بهار» را دریابند، به او مراجعه کرد، و بنابر آنچه که خصوصی با نویسند? این مقال در میان نهاد، مبلغ چهار هزار تومان پول آن زمان، یعنی چهارصد برابر مبلغی که دیگران در برابر یک ترانه میپرداختند، بهعنوان پیشپرداخت به آن استاد سخن تقدیم داشت. در صورتیکه کمپانیهای دیگر، هرگز تن به ادای چنین پولها به برترین هنرمندان هم نمیدادند.
باری، معلوم نشد آقای «ارسطو زاده» پس از این پیشپرداخت، با این شرط که «بهار» تصنیفهای تازه هم برای او بسراید، چه مبلغ دیگری به سرایند? تصنیف «مرغ سحر» پرداخت نمود، و بهموجب قراردادی، حقوق کلیه تصنیفهای سروده شده توسط «بهار» را برای ضبط و پخش مجدد، از آن خود در کمپانی «کلمبیا» کرد.
او اعلانی بلند بالا هم بر دیوار محل ضبط نصب کرد بدین مضمون که: «کمپانی کلمبیا بهترین صفحات را عرضه و تقدیم میدارد، مخصوصا افتخار آن دارد که این صفحات به اشعار ادیب و شاعر بزرگ معاصر جناب ملکالشعرای بهار مزین است.» این تبلیغ هم البته تاثیر بسیار داشت. یکی از استادان نوازش تار «یحیی زرپنجه» آهنگهایی به آقای «ملک» عرضه داشت که برابر آنها ترانههایی برای این شرکت بسراید.»
[خاطراتی از بهار، نوشته هدایت نیرسینا،فصلنامهره آورد، شماره 9، پاییز و زمستان 1364]
در مرور تاریخچ? صدای خوانندگان ایرانی بر روی صفح? موسیقی، به صفحاتی برمیخوریم که مربوط به قبل از شروع فعالیت کمپانیهای تهیه و تولید صفح? موسیقی در ایران میشود. این صفحهها غالبا در هند یا سوریه و لبنان ضبط و تکثیر شده است. برای این امر خواننده به همراه اعضای ارکستر و نوازندگان باید رنج سفر تا آن کشور را بهجان میخریدند تا بتوانند «تنها صداست که میماند»، صدای خود و سازهایشان را بر آن صفح? مدور سیاه ماندگار کنند.
اولین صدایی که از صفح? گرامافون شنیده شد، صدای مظفرالدینشاه بود. قبل? عالم! در جایی از سخنان خود میفرمایند: « پاداش این خدماتی که به من میکنید، و به مملکت ایران میکنید، البته خدا، و سای? خدا که خودمان باشیم [!!] به شما خواهم داد.»
خطاب ذات اقدس همایونی! به «امیراتابک» نخست وزیر، و وزیر امور خارجه است. صدای این دو وزیر را هم بعد از فرمایشات مظفرالدینشاه خواهید شنید.
* * *
صدای «حمید قنبری»، و خاطرهای شنیدنی از ماجرای صفحه پر کردن او را در مصاحبهای با «رامین فرزاد» از اینجا بشنوید!
«. . . ژاله خانوم تو دلی! قربان خانوم. ژاله خانوم. . . من حالا ـ الان ـ یه تکهای واست میزنم، از اون چیزایی که دوس داری. اسمش بهنظرم یادت باشه. «دیلمان». . . یه دفعه میزنم، یه دفعه هم میخونم. . .»
اجرایی استثنایی از «دیلمان» که «صبا» اوائل ده? سی، آن را همراه با پیامی ضبط کرد و برای دخترش «ژاله»، که در پاریس به تحصیل باله اشتغال داشت فرستاد. در اینجا بشنوید!
* * *
هفت هشت ماهی قبل از مرگ صبا بود [سال 1336] که گفتگویی با او از رادیو ایران پخش شد. بخشهای از آن گفتوگو که به کارهای آموزشی صبا میپردازد و قطعهای که نواخت را در اینجا بشنوید!